بالاخره تموم کردم این کتاب رو. فکر کنم تقریبا یک هفته طول کشید خوندنش. بعد از جنگ و صلح دومین رمان بلند روسی بود که میخوندم. باید بگم که این کتاب هم من رو خیلی جذب خودش کرد. البته در اوایل کتاب صحنه های سیاهی از زندگی طبقات فقیر جامعه ی روس در آن زمان نقل میشه که حس خیلی بدی میده به آدم مثل قسمتی که اسب پیر رو کشتند و ...
این کتاب داستان یک جوون فقیر هست که مرتکب قتل میشه و همه ی داستان حول همین جوون و اتفاقاتی که براش میفته میچرخه. کسی که کشته میشه یک پیرزن رباخوار هست که جوون اتفاقا اون پیرزن رو شایسته ی کشته شدن میدونه و به نظرش پیرزن فقط در حد یک شپشی ارزش داره که باید زیر دست لهش کرد.
سه تا موضوع کلی و مهم در مورد داستان داریم:
جوون دست به جنایت میزنه. اما اون طور که از اسم کتاب بر میاد مکافاتی در پی نیست. یعنی تمام شکنجه و سختی ها در درون خود او و در ذهن خود این جوون دانشجو جاری هست و اون رو از درون میخوره و متلاشی میکنه.
در نهایت وقتی که جوون به مجازات عملش میرسه این مجازات براش حکم رستگاری رو داره. یعنی با این کار در واقع خودش رو از مکافاتی که در ذهنش پدید اومده داره خلاص میکنه.
و موضوع مهمتر اینکه در این کتاب هیچ کس به طور مطلق خوب یا بد نیست. مثلا یک آقایی هست که خیلی زن باره هست و به خواهر این جوون هم میخواد خیانت کنه اما در عین حال کلی پول صرف میکنه که تعدادی بچه ی بی سرپرست توی کوچه رها نشند. تقریبا همه ی آدمها توی داستان مدام بین خوبی و بدی دارند قلت میخورند و مدام در این مورد و درباره ی اصول اخلاقی قدیم و جدید بحث میشه و به شکلی که در انتهای کتاب ذهن انسان به کلی از طبقه بندی کردن آدمها فاصله میگیره. این کتاب عمیقا از ساختار قهرمان و ضد قهرمان متداول امروزی فاصله داره و به همین دلیل هم به نظر من حاوی یک رئالیسم اجتماعی خیلی عمیقه.
۴ نظر:
بنظرم می رسد که خوب و بد بی معنی ست؛ این دادگاه ذهن ماست که از اعمال انسانها خوب و بد می سازد.
jalebe man taze mikham shoro konam in ketab ro
خیلی وقت پیش خوندمش... جالب بود...
سلام علاوه برین بیشتر کتابای داستایوسکی رو در 18تا 20 سالگی خوندم .ببخشین فقط فونتتون خیلی ریزه
ارسال یک نظر