دیوار

دیگر عادت کرده ام به صدای غیژ غیژی که از ساییدن ناخنهایم به دیوار حاصل میشود.
عادت میکنیم. تحمل میکنیم دیدن ریش ریش شدن ناخنهایمان را. شکستنمان را.
*
آخرین باری که گوش چسباندم به دیوار صدای گریه و انفجار طوری با هم قاطی شده بود که من یادم رفت پاهایم را کجا کاشته ام.
*
و زیبایی توأم با سکس و خشونت، سرودی که پخش میشود و آدمهایی که در یک صبح بهاری همه با هم به سمت مسلخگاه خود پیش میروند.
و پرنده ها شهر سیمانی را ترک میگویند.
*
من به عنوان انبوهی از آهن و سیمان دستور میدهم.
تو به عنوان انبوهی از شعر و ترانه مجبوری که در هم بشکنی. که تلف شوی.

هیچ نظری موجود نیست: