دو پرنده روی درختی نشسته بودند. مردی را نگاه میکردند که منتظر بود. بعد از یک هفته زن آمد. نگاهی انداخت و رفت. مرد کوله بارش را بر دوش گرفت و از طرف دیگر رفت.
پرنده اول به دومی گفت :" کاش این طور نمیشد" پرنده دوم با تعجب سری تکان داد.
من آن درخت بودم. درخت بودن هم بخشی از زندگی است.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

درخت بودن شاید بیشتر زندگی است!

ناشناس گفت...

derakht boodan tamame khoshbakhtie

ناشناس گفت...

الان رستم با درخت بودن ارضا شد، رستم بیا بکارمت تو خاک؛ کم کم ریشه در میاری درخت میشی!موافقی؟

Atorpat گفت...

nemidunam chera az avvlesh ke shoru karda be khundan tasvire ye derakhte lokhte bi shakho barg umad jelo chesham!

ناشناس گفت...

با حال بید! ا