خواب ۴

خوابی که این بار میخام تعریف کنم خیلی ترسناک هست و هروقت که بهش فکر میکنم مو به تنم سیخ میشه. اما قبل از اون یک اصطلاح رو باید توضیح بدم.

بختک

بختک یک حالتی هست که در اون فردی که خوابیده نسبت به محیط اطرافش کاملا هشیار هست ولی هیچ حرکتی نمیتونه بکنه. قدیمیها عقیده داشتند که در این حالت یک موجود جنواره (به اسم بختک) روی سینه ی فرد نشسته و سنگینی بیش از حد این موجود باعث میشه که نفس کشیدن برای فرد مشکل بشه و حرکت نتونه بکنه. و اسم موجود برای این بختک بوده که اگر فردی که خوابیده بتونه سریع بیدار بشه و این موجود رو قبل از اینکه فرار کنه یا غیب بشه بگیره، این موجود بخت اون آدم رو باز میکنه و هر آرزویی که داشته باشه رو برآورده میکنه. این موضوع رو تقریبا همه تجربه کردند در خواب و من همیشه یک حسی که در این زمان دارم ترسی هست که دیگه نتونم نفس بکشم و بمیرم. از نظر علمی بختک یک حالتی هست بین خواب و بیداری که در اون مغز در حال فرو رفتن به حالت خواب هست ولی هنوز کامل نخوابیده. در واقع یادش میره که هشیاری بدن رو خاموش کنه. چون همونطور که میدونید در هنگام خواب ما حواسمون مشغول هستند ولی کنترلی روی ماهیچه هامون نداریم. در عین حال نسبت به حواسمون هشیار هم نیستیم.
به نظر من هر کسی میتونه وارد حالت بختک بشه. برای من که این طور بود. این کار رو وقتی که دبیرستان بودم انجام دادم. یک کار خیلی ساده هست که موقع خواب آدم میتونه انجام بده و بعد از چند شب میتونه این حالت رو تجربه کنه. چون ممکنه که تجربه ی چندان خوشایندی نباشه جزییات این کار رو این جا نمیگذارم. اگر خیلی دوست داشتین که این موضوع رو تجربه کنید با ایمیل توضیحات بیشتری بهتون میدم. 

حدود دو هفته پیش یک خوابی دیدم به این شرح
من خوابیده بودم. (یعنی توی خوابی که میدیدم خوابیده بودم). تخت من کنار در اتاق هست. مدتی که گذشت چراغ راهرو روشن شد. یک نفر اومد توی راهرو. اولش همه چیز خیلی ساکت بود. یک دفعه اون کسی که توی راهرو بود شروع کرد به ور رفتن با در اتاق. میخواست در رو باز کنه و بیاد تو. ولی چفت در رو انداخته بودم و نمیتونست. هی در رو فشار میداد. من تمام این ها رو میدیدم و میخواستم پاشم یک کاری بکنم. خیلی ترسیده بودم ولی بختک گرفته بودم تکون نمیتونستم بخورم. سعی میکردم داد بزنم. با همه ی وجودم سعی میکردم یک صدایی از خودم در بیارم کسی را که کنارم خوابیده بیدار کنم ولی فقط صدای نفس کشیدن و زور زدنم در میومد و صدای دیگه ای نبود. همین طور که داشتم زیر بار این فشار له میشدم طرف در رو باز کرد و اومد تو. سرش رو خم کرد جلو و منو نگاه کرد. اون طرف خود من بودم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

یه نظریه هست که این بیشتر به خاطر انرژی منفی جنسی رخ میده. بیشتر در آدمهایی دیده میشه که مورد سواستفاده ی جنسی قرار گرفتند یا یه مشکل در این زمینه دارند. زیاد علمی نیست فکر کنم توی مایه های طبیب دهکده و اینا باشه ولی گفتم شاید جدی باشه و کمک کنه!