هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست، یا داستان بطری بازی دیالکتیک

آذین اون آذین همیشگی نیست گرچه خودش شاید این ور اون ور بشه ولی مشتقش زیادم تغییری نمیکنه. هوشمند بی حوصله س، رستم قاطی میکنه. همیشه فک میکردم که این رستم خفنه، یا میتونه خفن باشه یا لا اقل یه زمانی تو زندگیش خفت بوده یا ...
روزبه فکر میکنه. وقتی فکرش تموم میشه، بازم فکر می کنه. روزبه ساز هم میزنه، حتی گاهی وقتا با سینا 83 درباره سه تار گپ میزنن.
سینا 83 ترم حذف میکنه، سینا 83 هی میات تهران هی میره شهرشون، سینا 83 زنگ میزنه میپرسه که چی شد؟ من چه میدونم که چی شد، هیچی نشد. مگه کی قرار بوده چیزی بشه؟
من به رستم میگم که حال ندارم، میگم که اگه حال این کارارو داشتم خودم یه کاری میکردم. رستم میخنده، سینا زل میزنه.
هوشمند تو تاکسی میشینه میگه من دزدم. رستم میخنده و تایید میکنه. من میگم که اون دفترچه ی کوفتی رو من کاریش نکردم. رستم طرف هوشمند و میگیره. من اعصابم خورد میشه. تو دلم فش میدم. رستم پیاده میشه...
آرزو میات تو تعاونی. بار دومیه که میبینمش. واسم قرقوروت میخره. میارمش پیش بچه ها معرفیش میکنم. علی، آرزو. امیق، آرزو. گلناز آرزو، رستم، آرزو ... امیق منو میکشه کنار و نظرمو به پرکاری خودم جلب میکنه. اولش ربط موضوعو نمیفهمم. بعدش .... وااا . امیق کلاسیکه. امیق دوست داره داستان بنویسه. امیق یه کی هس که داره سگ محلش میکنه. خدای من یه جایی توی این کره ی خاکی یکی داره سگ محل میشه. یه لحظه خودمو جای اون میزارم. خوب سگ محل که چیزی نیس، تشویقش میکنم. ای ول اصن نصفه زندگی تو سگ محله شه.
پارک طرشت خاک گرفته ست . پارک طرشت پر از لات و لوته. پارک طرشت یه شهید گمنام داره. یه روز یه آقا و یه خانوم چادری باهم رفتن سر قبر شهید گمنام. داشتن نگاهش میکردن و آقاهه دستشو انداخته بود گردن خانوم. پارک طرشت پر از بچه هایی یه که میا اونجا تاب بازی میکنن. پارک طرشت پر از بابا و مامانایی هست که با بچه هاشون میان پارک و باهاشون بازی می کنن. پارک طرشت پر از دخترای ده ساله ای هست که بالانس میزنن تا یه کم پیرنشون بیات بالا و شیکم کوچیکشون معلوم شهف بعدش بر میگردن . به من که بهشون زل زدم نگاه میکنن و زیر زیرکی میخندن.
پارک طرشت پره از لحظه های انتظار . پارک طرشت پره از بیم و امید. پره از خنده و گریه، پره از جوونه و شکوفه.
گروه نجوم پر از آدم خل و چل و احمقه. نسرین دلش نمیات با پول دانشگاه چن تا دوربین دو چشمی واسه گروه بخرن. اون پسره که اسمش یادم نیست میخوات عکسه زحلو روی 50 متر پارچه پلات کنه. وقتی میرم گروه نجوم یه جورایی فک میکنم به 20 - 30 سال پیش برگشتم. گروه نجوم توی من یه حسی از رنگ، از نقاشی، از نقاشی های 50 متری، از فلوتهای آیدین، از خنده های ارغوان، از پاورشات ای 530. گروه نجوم انگار که یه ماه از زندگی منو توی خودش جا داده باشه. اون گروه مزخرف دوست داشتنی.
سینا سر کلاس میشینه از من نقاشی دختر میخوات. دختر خوشگل. من همه ی زور خودمو میزنم ولی نمیتونم اونجوری بکشم. من واقعا دوست داشتم یه کاری خوبی کرده باشم که اون شماره مزخرفو بهش دادم، هوشمند باز منو متهم به یه سری چیز مزخرف کرد. من باز بش گفتم که خوشم نمیات. رستم باز میخندید.
سی اس ویکلی تعطیل شده. سی اس ویکلی از همون اولم یه جورایی تعطیل بود. بچه ها میگن که خب جذب نیرو. بچه ها نصفه شون همین جوری قول همکاری دادن. بعدش کاغذ زدم رو دیوار. یه نفر اومد فقط. بچه های ما اسطوره ی دودره بازی، بچه های ما اهل عشق و حال، اهل درس و مدرسه، اهل تفریح و پژوهش هستن.
نازنین اون ور میشینه میگه کم پیدا شدی آذین، نازنین ایمیل میزنه زمان سمینارا رو از من میخوات. امید و هوشمند میان جولو تعاونی به نازنین میگن بیا با این آذین دوس شو، نگا کن چه پسر خوبیه. من میخندم. نازنین نمیخوات. اونا سعی میکنن یه جوری بش اثبات کنن که این کارو باید بکنه. من فک میکنم که اگه این جوری بشه گلناز چه فکری میکنه، باز میخندم. یه لحظه خودمو نازنین رو تجسم میکنم که کاپل شدیم. باز خنده م میگیره. امید و هوشمند دس بردار نیستن. حوصله م سر میره، کاش یکی نظر منو میپرسید. ولی کسی کاری به کاره من نداره انگار. ایول رستم میات، میپیچونم و میرم. رستم میگه که سینا ....
زیر لب زمزمه میکنم: هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
آیدین فلوت میزنه، آیدین همیشه توی من یه حسی از شیرازو القا میکنه. آیدین ما رو میبره رستوران چینی، یه لپ و دو لپ و دو لپ و نیم، یه سبد انار شیرینف یه هویج کلع قندی، یه آدم پشندی، ... غذای رستوران چینی اصن جالب نیس. باز فک میکنم که به هر حال یه جایی اینا غذای خوبیه، میخورم و سی میکنم لذت ببرم. باز فکر میکنم که فلوت بزنم.
میرم خانه هنرمندان. جلسه آسیفا هست. فقط من و نگار اومدیم. میگم خوبی نگار؟ میگه آره شما خوبین؟!! یه خورده دلم میسوزه واسش. احتمالا هنوز به هیچ پسری تو نگفته. بعدش اون آقاهه میات. نشریه یه هفته دیگه در میات. با تیراژ 2000. شاد میشم. تو دلم خدا خدا میکنم تابستون بتونم یه کاره خیلی عالی بکنم. یه کاری که بالاخره تکلیفمو روشن کنه.
هوا گرمه، کولرای مزخرف خوابگاهو درس نکردن، میام دانشگاه شاید یه جای خنگ پیدا کنم. سایت جهنمه، دفتر مجله زیاد بد نیست ولی شلوغه، میرم تعاونی و بر میگردم. سعی میکنم یکیو پیدا کنم که یه آب پرتقال برام بخره. واسه اینکه حوصله م سر نره سعی میکنم راهو پش بسته برم. وحشتناکهف هر لحظه این حس رو دارم که با سر میرم تو یه دیوار گرچه مطمئنم دیواری در بین نیست. میشینم اونجا و فلوت میزنم. کاش آیدین اینجا بود یک کم یادم میداد. هوشمند میات سیگار میکشه. باد مزخرف باز مستقیم دودشو میاره تو صورتم. زیر لب فش میدم. میشینم جلو دانشکده. ام پی تری گوش میدم. دیوید بوی. چنگی به دل نمیزنه. گل ناز اون جلو راه میره، تو ذهنم فک میکنم که میات جلو سلامی بکنه یا چیزی بگه یا نمیات، بعدش صبر میکنم. چن بار رد میشه، یه بارم میره آب خوریه سنایع. چیزی نمیگه، پا میشم میرم سر کلاس اندیشه سیاسی امام. سعی میکنم تو مخم با کلمه های زندگی، انیمیشن، میکی ماوس، دوس دختر، رستم، فلوت، پارک طرشت و صدتا چیز دیگه جمله بسازم. استاد درباره اندیشه والای امام حرف میبافه.
هوووفف. یه بطری بازی مگه چه قد حرف میتونه توش باشه ....

۵ نظر:

niyoosha گفت...

botri bazi kasiftarin karie ke too omram anjam dadam :)) albate omran age toosh az man tooneste bashan harf bekeshan. halate addi bishtar tarjih midam harf bezanam az hatta chizayi ke mellat behesh migan "naamoteaaref" !

ناشناس گفت...

بابا آذین جان...چه خبره؟تازه وبلاگت یافتیدم...پستت رو دو سه باری خونم...یه حس صمیمی میده...اما تسلسل منطق یخ...دارمت.

ناشناس گفت...

to ki ii?

ناشناس گفت...

نام : davood
salam webloge zibaaei darid
hatman mataalebe weblog shoma ro mikhoonam be man ham sar bezanid
www.davood13.blogfa.com

yasaman گفت...

bebin baz man oomadam hozoore sabzam ro elam konam enghad postet toolani bood ke hal nadashtam behoonam !sharmande