nagooo

خسته و گرسنه بود. رفت تو سوپر مارکته.همون سوپر مارکته بورژوازیه. یه چیزی خرید. یادته؟ یادت نیست؟؟ :( یه لامپ شیشه ای اونجا بود. یکی از همین لامپ رنگیای کوچولو. دلش لک زده بود برا اینکه از اونجا یه چیزی کش بره. چیش مهم نبود. مهم همون نفس کش رفتن بود.
لامپو برداشت گذاشت تو جیبش. بعدشم خیلی ریلکس حساب کرد و اومد بیرون. پیش خودش فک میکرد چیکار کنه با این لامپ خوشگله. اولش خواست که سیم و جالامپی بگیره و لامپو بزنه بالای تختش. اینجوری میتونست هر شب لعنت بفرسته به هرچی بورژوازی هست. با این خیالا یه مدت راه رفت. بعدش لامپو در آورد از جیبش و کوبوند روی زمین. به نام هرچی پرولتاریای بدبخته میشکنم تورو ای لامپ. لامپه پقی پکید و خورده شیشه ها پخش شدن روی زمین. عجب صدایی داشت. یادته؟
----


English Translation:
He was tired and starved.He entered the supermarket,
the expensive one.He bought something,Do you
remember?Don't you?
There was a little glass-made light bulb, One of these
little coloured light bulbs. He eagerly wanted to rub
somthing;no matter what.The thing that mattered most
was the rubbing iteself!
He put the bulb in his packet, and then paid the bill
gently and exited the supermarket.He was thinking of
doing something with that pretty bulb.
First he thought to buy some wire and a bulb-holder,
and then assemble them upon his bed, in that case he
could curse all the Rich people every night . He
dreamed for a while walking down the street, then he
brought out
the bulb from his packet, and threw the bulb onto the
ground. "I break you in the name of all the poor
arround the world"he said.The blub broke sounding
"POGH"
and the glass-pices spread around on the ground, what
a
great sound it had, Do you remember?

۲ نظر:

ناشناس گفت...

نام : NiouT

Turkish Translation:
allaha sana aghl versin!

ناشناس گفت...

kash on lamp ro ghoort midad!alami azad o raha mishod!