دستان ما به هم نمیرسند،
ما کش و قوس میرویم، اما به هم نمیرسیم،
هم را پیدا نمیکنیم.
ما بیدار نمیشویم،
اگر هم که بتوانیم بخوابیم،
ما خواب نمیبینیم
ما به گا نمیرویم،
گا به ما میرود و ما رویش میکنیم
دستهامان به هم که پیوند میخورند
نفسهامان که هم را پیدا میکنند
لبهامان که انتظار میکشند
زمان که می ایستد
ما هم را میپرستیم
وقتی که خلسه ی حضور
دهان را قفل میکند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر