این شعر غرابت عجیبی با حال این روزهایم - یمان دارد:
نان از سفره و کلمه از کتاب،
چراغ از خانه و شکوفه از انار،
آب از پیاله و پروانه از پسین،
ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته اید،
با رویاهامان چه میکنید!
ما رویا میبینیم و شما دروغ میگویید...
دروغ میگویید که این کوچه، بن بست و آن کبوترِ پربسته، بی آسمان و
صبوری ستاره بی سرانجام است.
...
ما میدانیم که آن سوی سایه سار این همه دیوار
هنوز علایمی عریان از عطر علاقه و آواز نور و کرانه ی ارغوان باقیست.
...
سر انجام روزی از همین روزها
دیده بانان بوسه و رازداران دریا می آیند
خبر از کشف کرانه ی ارغوان و
آواز نور و عطر علاقه می آورند.
"سید علی صالحی"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر