َA post dedicated to Babak Salimizadeh

:بابک سلیمی زاده


اگرچه میگن که هر حرکت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و و و اخته شده یا مثلن سیاست به فرهنگ تقلیل پیدا کرده و ...


اما این چیز خوبیه 



http://salimizadeh.wordpress.com/voice/




کاهش آنی طول - بابک سلیمی‌زاده


http://entesharate-iran.com/index.php?page=shop.product_details&category_id=20&flypage=shop.flypage&product_id=30&option=com_virtuemart&Itemid=1&lang=fa&vmcchk=1&Itemid=1


شعرخوانی بابک سلیمی زاده و محمد مهدی نجفی


http://www.mindmotor.org/mind/?p=827


واقعیتی که ما می‌پنداریم واقعی‌ است آن چیزی نیست که هست، بلکه آن چیزی است که تسلط یافته است





http://zoghalmag.com/zoghal/index.php?option=com_content&task=view&id=126&Itemid=226


مو و اسکیمو - دو شعر تازه از بابک سلیمی زاده 

بابک سلیمی زاده  

۳۰ آبان ۱۳۸۷ 













مو



به موهايم دست نزن

چون با دستهای تو مو نمی‌زند 

اولين روزی كه دستم مو درآورد 

يک گرگ لای موهای آلتم مخفی شد 

و آدم آهنی ِ زير بغلم 

از من باتری خواست 

من به او يک باتری قلمی دادم

آدم آهنی گرگ را خورد 

و از آن روز 

من ديگر رازی نداشتم 





به دستهايم دست بزن







--------------------------------------------------







اسكيمو





ـ به دستهای تو طوری دست خواهم زد 

كه توی اصطبل يونجه داده ام به اسبها. 





. . . حالا

موهايت اسکيمو شده‌اند

چشمهايت دماسنجی در استوا

و لبهايت تکرار سریال دیشب‌اند

دیگر با من نمی‌لبند.



ما اسکيموها عادت داريم

اسکی روی موهايمان برويم

به موهای من دست بزن !

( آهان . . . )

می‌بينی چقدر لطيف

و چقدر صاف تا قسمتی ابری پيشبينی می‌شود ؟!

چون موجهای پر فشار

از سواحل مديترانه

با مصرف سرانه‌ای

که به سرش همه چیز آمد

به جز آنچه در سر داشت.



بيا چيزهای ديگری هم پيشبينی کنيم

مثلاً ما کِی بچه‌دار می‌شويم ؟

و وقتی دار می‌شويم آيا

چه تضمينی هست که پيشبينی ِ ما

پيش از آنکه اتفاق بيفتد روی ندهد؟



می‌خواهی اسم بچه‌مان چه باشد ؟ 

هر اسمی كه تو بگويی بچه‌ی ماست 

چون هر بچه ای اسبی دارد 

مثل هر اسمی كه دنبال بچه‌اش می‌گردد  

بيا اسمش را بگذاريم اسكيمو 

آنوقت او با تمام پنگوئن‌ها دوست خواهد بود

مثل من كه پنج قدم فاصله دارم با پنكه.



ـ از من چند رقم مونده ؟ 

ـ پنج قدم مونده !



برفها که آب شوند

حرفها تمام می‌شوند؟

بچه‌مان لای ظرفها نمانده باشد 

ای كاش اين اسكاچ بچه‌ی ما بود 

آنوقت همه چيز بين ما تميز می‌ماند 

مثل من كه مانده ام روی اين ميز برای چی ؟!



ـ برای اسبها !



چشمه‌هایی که می‌جوشند

از چشمهای تو اسب می‌نوشند

و چربی ِ بشقابها كه برود 

من به شمال غربی ِ تو سلام خواهم كرد.

سلام ِ نظامی

سلام ِ گنجوی.  



هه ! چه پيشبينی‌ها

که نکرديم

در گنجعلی‌خان ِ هم.

چه شرط‌ها که نبستیم

روی اسبهای هم.



و حالا

چه پيشبينی‌ها که نمی‌کنيم

اينجا

توی جهندم.





* * *





ـ به دستهای تو طوری دست خواهم زد 

كه توی اصطبل يونجه داده ام به اسبها. 










-----------------------------


http://www.mindmotor.org/mind/wp-content/uploads/2007/07/maataht.mp3

هیچ نظری موجود نیست: